سناریو <درخواستی>☁️💗
سناریو درخواستی🌚🤎
<وقتی دشمن هم هستین و یجا تنها باهم گیر میکنین>
نامجون: میخواد بیاد سمتت*
یه گلدون رو میز بود-
پاش میخوره به میز*
گلدونه میوفته و بنگ صدا میده و میشکنه*
نامجون میترسه*
جیغ میکشه و میره عقب*
ا.ت: تو واقعا دشمن منی یا ی بچه ۶ ساله؟😔😂
جین: قیافه شو تروخدا حداقل ی دشمن خوشگل تر وجود نداشت؟زیرلبی*
ا.ت:چیزی گفتی؟
جین:بله! ولی دلیلی نمیبینم که بهت بگم چی گفتم!الانم تا ۳ میشمارم باید بهم بگی که جذابم!
ا.ت:...
جین: ۱!
ا.ت :....
جین: ۲!
ا.ت:.....
جین: ۳!
ا.ت:.....
جین: یاع یاع میدونم از جذابیت من زبونت بند اومده ،عادیه!
یونگی: داره کم کم خوابش میبره که یه سوسک از زیر پات رد میشه و توهم جیغ میکشی و میپری بغلش*
شوگا: پوکر بهت زل میزنه* میشه بدونم داری چه شکری میخوری؟
ا.ت: زل میزنه به شوگا که تازه میفهمه چیکار کرد* یااااااا منو بزار زمینننننن
شوگا: ولت میکنه و بامب میوفتی زمین* بفرما!
ا.ت: سرشو تکون میده*آخ!
شوگا: لبخند میزنه* با اینکه ازت متنفرم باید بگم کیوتی!
هوسوک: خب....بیا فعلا ....مثل ی دوست رفتار کنیم تا بتونیم راهِ...فرارو پیدا کنیم!بعد دوباره میتونیم مثل ی دشمن شیم* لبخند*
ا.ت :با....شه؟ خب...میخوای...چیکار کنیم؟
هوسوک: بلند میشه و دستشو به سمتت دراز میکنه* بلند شو !
ا.ت: دست هوسوکو میگیره و بلند میشه و لباسشو میتکونه* مم...نون!
هوسوک: عااام... حالا چجوری برم بیرون؟
ا.ت: فک کنم....ی راهی بلدم! بنظرم اینجا آشناعه! از اینور بریم !
هوسوک: پشماش ریخته که اینجارو میشناسی و با بهت زل زده بهت * واو! پس اگه تو میگی ک اینجارو میشناسی حتما ی راهی هست!
و بعد دوتایی باهم فرار میکنن و وقتی رفتن بیرون دوباره دشمنی رو از سر میگیرن:)😂
جیمین: باید بگم اینجایی که شمادوتا گیر کردین یکم زیادی کوچیکه پس دقیقا کنارهم نشستین و جیمین هم بشدت حوصله اش سر رفته پس شروع میکنه به کرم ریزی و دم گوشت آهنگ میخونه🥲😂*
ا.ت: میشه دولحظه خفه شی؟(بی لیاقت از خداتم باشه جیمین تو گوشت آهنگ بخونه🥲💔)
جیمین:چیه؟ صدا به این قشنگی! جاشو عوض میکنه و میاد روبروت میشینه و صورتشو نزدیک صورتت میکنه و شیطانی بهت نگاه میکنه* اگه ازین خوشت نمیاد میتونیم کار دیگه ای انجام بدیم!
ا.ت: گمشو اونور ببینم ! فقط نیازه که ازم فاصله بگیری! چیزه زیادیه ؟
جیمین : نا امید شده* خیلی بدی.... اصن حس و حالم نابود شد ! برمیگرده سرجاش و آهنگ take two رو میخونه *🥲
ا.ت: حقیقتا اونم کرمش فعال شده بود و خواست جیمینو اذيت کنه وگرنه از همون اول داشت به آهنگه گوش میداد ، پس اینبار اعتراضی نکرد و فقط گوش میداد 🤌🏻*
تهیونگ: منو بیارین بیرونننن نمیتونم با این تو ی اتاق باشمممممم یونتانننن بیا باباتو نجات بدهههههه
ا.ت: زل زده به ته ته* جدی فک کردی من خوشحالم که باتوی روانی یه جا گیر کردم؟ مثلا تو ی مردی! ی در چوبی رو هم نمیتونی بشکونی ؟
تهیونگ: عه راست میگی ....
میاد سمت در و میخواد خودشو بکوبه به در که زبون وا میکنی*
ا.ت: هی جدی نگیر ! سنجاقش و در میاره و میندازه تو قفل در و باز میکنه* گمشو فرار کن !
تهیونگ: زل زده به ا.ت* یعنی تو تمام مدت میتونستی در و باز کنی و منو اینجا ی ساعته حبس کردی=-=؟
ا.ت: آره خب! دیدن عر زدنات کیف میداد!
تهیونگ: میاد سمتت و یکی میزنه تو صورتت* بدبخت سادیسمی!
ا.ت: توهم کم نمیاری و یکی میزنیش ولی خب فقط باعث شد خودت دردت بیاد و اونم با نیشخند بهت خیره شده*
تهیونگ: من که رفتم کوچولو!
کوکی: میاد سمتت و دوتا دستشو میزاره کنارت و زندانیت میکنه* خب خانم کوچولو! نظرت چیه فعلا یکم خوش بگذرنیم؟ چون کار دیگه ای به ذهنم نمیرسه ! نیشخند*
ا.ت: تو چشاش زل زدی و نمیدونی چی بگی*
کوک: چشاشو ریز میکنه و فاصله تونو کمتر میکنه * من همیشه سکوت و نشونه ی بله درنظر میگیرم!با این حساب..... اینو میگه و بعد شروع میکنه به بوسیدنت*
گیلیگیلیگیلی شرمنده اگه بد شد ولی امیدوارم خوشت بیادD:💗
<وقتی دشمن هم هستین و یجا تنها باهم گیر میکنین>
نامجون: میخواد بیاد سمتت*
یه گلدون رو میز بود-
پاش میخوره به میز*
گلدونه میوفته و بنگ صدا میده و میشکنه*
نامجون میترسه*
جیغ میکشه و میره عقب*
ا.ت: تو واقعا دشمن منی یا ی بچه ۶ ساله؟😔😂
جین: قیافه شو تروخدا حداقل ی دشمن خوشگل تر وجود نداشت؟زیرلبی*
ا.ت:چیزی گفتی؟
جین:بله! ولی دلیلی نمیبینم که بهت بگم چی گفتم!الانم تا ۳ میشمارم باید بهم بگی که جذابم!
ا.ت:...
جین: ۱!
ا.ت :....
جین: ۲!
ا.ت:.....
جین: ۳!
ا.ت:.....
جین: یاع یاع میدونم از جذابیت من زبونت بند اومده ،عادیه!
یونگی: داره کم کم خوابش میبره که یه سوسک از زیر پات رد میشه و توهم جیغ میکشی و میپری بغلش*
شوگا: پوکر بهت زل میزنه* میشه بدونم داری چه شکری میخوری؟
ا.ت: زل میزنه به شوگا که تازه میفهمه چیکار کرد* یااااااا منو بزار زمینننننن
شوگا: ولت میکنه و بامب میوفتی زمین* بفرما!
ا.ت: سرشو تکون میده*آخ!
شوگا: لبخند میزنه* با اینکه ازت متنفرم باید بگم کیوتی!
هوسوک: خب....بیا فعلا ....مثل ی دوست رفتار کنیم تا بتونیم راهِ...فرارو پیدا کنیم!بعد دوباره میتونیم مثل ی دشمن شیم* لبخند*
ا.ت :با....شه؟ خب...میخوای...چیکار کنیم؟
هوسوک: بلند میشه و دستشو به سمتت دراز میکنه* بلند شو !
ا.ت: دست هوسوکو میگیره و بلند میشه و لباسشو میتکونه* مم...نون!
هوسوک: عااام... حالا چجوری برم بیرون؟
ا.ت: فک کنم....ی راهی بلدم! بنظرم اینجا آشناعه! از اینور بریم !
هوسوک: پشماش ریخته که اینجارو میشناسی و با بهت زل زده بهت * واو! پس اگه تو میگی ک اینجارو میشناسی حتما ی راهی هست!
و بعد دوتایی باهم فرار میکنن و وقتی رفتن بیرون دوباره دشمنی رو از سر میگیرن:)😂
جیمین: باید بگم اینجایی که شمادوتا گیر کردین یکم زیادی کوچیکه پس دقیقا کنارهم نشستین و جیمین هم بشدت حوصله اش سر رفته پس شروع میکنه به کرم ریزی و دم گوشت آهنگ میخونه🥲😂*
ا.ت: میشه دولحظه خفه شی؟(بی لیاقت از خداتم باشه جیمین تو گوشت آهنگ بخونه🥲💔)
جیمین:چیه؟ صدا به این قشنگی! جاشو عوض میکنه و میاد روبروت میشینه و صورتشو نزدیک صورتت میکنه و شیطانی بهت نگاه میکنه* اگه ازین خوشت نمیاد میتونیم کار دیگه ای انجام بدیم!
ا.ت: گمشو اونور ببینم ! فقط نیازه که ازم فاصله بگیری! چیزه زیادیه ؟
جیمین : نا امید شده* خیلی بدی.... اصن حس و حالم نابود شد ! برمیگرده سرجاش و آهنگ take two رو میخونه *🥲
ا.ت: حقیقتا اونم کرمش فعال شده بود و خواست جیمینو اذيت کنه وگرنه از همون اول داشت به آهنگه گوش میداد ، پس اینبار اعتراضی نکرد و فقط گوش میداد 🤌🏻*
تهیونگ: منو بیارین بیرونننن نمیتونم با این تو ی اتاق باشمممممم یونتانننن بیا باباتو نجات بدهههههه
ا.ت: زل زده به ته ته* جدی فک کردی من خوشحالم که باتوی روانی یه جا گیر کردم؟ مثلا تو ی مردی! ی در چوبی رو هم نمیتونی بشکونی ؟
تهیونگ: عه راست میگی ....
میاد سمت در و میخواد خودشو بکوبه به در که زبون وا میکنی*
ا.ت: هی جدی نگیر ! سنجاقش و در میاره و میندازه تو قفل در و باز میکنه* گمشو فرار کن !
تهیونگ: زل زده به ا.ت* یعنی تو تمام مدت میتونستی در و باز کنی و منو اینجا ی ساعته حبس کردی=-=؟
ا.ت: آره خب! دیدن عر زدنات کیف میداد!
تهیونگ: میاد سمتت و یکی میزنه تو صورتت* بدبخت سادیسمی!
ا.ت: توهم کم نمیاری و یکی میزنیش ولی خب فقط باعث شد خودت دردت بیاد و اونم با نیشخند بهت خیره شده*
تهیونگ: من که رفتم کوچولو!
کوکی: میاد سمتت و دوتا دستشو میزاره کنارت و زندانیت میکنه* خب خانم کوچولو! نظرت چیه فعلا یکم خوش بگذرنیم؟ چون کار دیگه ای به ذهنم نمیرسه ! نیشخند*
ا.ت: تو چشاش زل زدی و نمیدونی چی بگی*
کوک: چشاشو ریز میکنه و فاصله تونو کمتر میکنه * من همیشه سکوت و نشونه ی بله درنظر میگیرم!با این حساب..... اینو میگه و بعد شروع میکنه به بوسیدنت*
گیلیگیلیگیلی شرمنده اگه بد شد ولی امیدوارم خوشت بیادD:💗
۲۳.۵k
۰۵ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.